خدمت کردن. اطاعت کردن: یکی بندگی کردم ای شهریار که ماند ز من در جهان یادگار. فردوسی. صد بندگی شاه ببایست کردنم ازبهر یک امید که ازوی روا شدم. ناصرخسرو. بعهد تو نسزد بندگی غیر تو کردن نکرد بر لب دریا کسی بخاک تیمم. ابن یمین. حافظ برو که بندگی بارگاه شاه گر جمله می کنند تو باری نمی کنی. حافظ.
خدمت کردن. اطاعت کردن: یکی بندگی کردم ای شهریار که ماند ز من در جهان یادگار. فردوسی. صد بندگی شاه ببایست کردنم ازبهر یک امید که ازوی روا شدم. ناصرخسرو. بعهد تو نسزد بندگی غیر تو کردن نکرد بر لب دریا کسی بخاک تیمم. ابن یمین. حافظ برو که بندگی بارگاه شاه گر جمله می کنند تو باری نمی کنی. حافظ.