جدول جو
جدول جو

معنی هندوی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هندوی کردن
(فَ / فُو گَ دی دَ)
بندگی کردن. سر نهادن:
شاه تشنیع ترک خود بشناخت
هندوی کرد و پیش او درتاخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جادوی کردن
تصویر جادوی کردن
سحر کردن، جادو کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ کَ رَ)
اندودن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
خدمت کردن. اطاعت کردن:
یکی بندگی کردم ای شهریار
که ماند ز من در جهان یادگار.
فردوسی.
صد بندگی شاه ببایست کردنم
ازبهر یک امید که ازوی روا شدم.
ناصرخسرو.
بعهد تو نسزد بندگی غیر تو کردن
نکرد بر لب دریا کسی بخاک تیمم.
ابن یمین.
حافظ برو که بندگی بارگاه شاه
گر جمله می کنند تو باری نمی کنی.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بندگی کردن
تصویر بندگی کردن
خدمت کردن، اطاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوی کردن
تصویر جادوی کردن
سحرکردن ساحری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندود کردن
تصویر اندود کردن
اندودن
فرهنگ لغت هوشیار
فندق بستن: تا که سر انگشت گل کرد خزان فندقی کرد چمن پرنگار پنجه دست چنار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است اندازه کردن، پیمودن زمین پیمودن اندازه گرفتن، مساحت کردن: بهر طفلی نو پدرتی تی کند گرچه عقلش هندسه گیتی کند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندقی کردن
تصویر فندقی کردن
((فَ دُ. کَ دَ))
حنا بستن، انگشتان را به رنگ فندق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مندور کردن
تصویر مندور کردن
((~. کَ دَ))
بدبخت کردن، غمگین کردن
فرهنگ فارسی معین
پرستش کردن، عبادت کردن، اطاعت کردن، انقیاد ورزیدن، خدمت کردن، خدمتگزاری کردن
متضاد: خیانت کردن، نوکری کردن
متضاد: آقایی کردن، نوکر بودن
متضاد: ارباب بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تنها گذاشتن، گوشه نشین کردن، به حاشیه راندن، حاشیه نشین کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
للعيش
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
Live
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
жить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
জীবনযাপন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
زندگی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
อาศัยอยู่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
生きる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
לחיות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
जीना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زندگی کردن
تصویر زندگی کردن
жити
دیکشنری فارسی به اوکراینی